بگو، بگو دست تو کو، دستی که یادمه هنوز
دستی که توی غربتم کم بوده و کمه هنوز
تو باور فاصله ها من و تو دور و شب زده
مگه نگفتی یه نفر آخر راه و بلده؟
بگو کجاس قرار ما تو هفته ای که نمیاد
بگو کدوم دقیقه رو باور چشمات نمی خواد؟
آخه هفت شنبه ی تو کجاس تو این تقویم بد
نکنه می خوای بگی یاد تو یادم نیومد؟
هنوز فاصله ها برای من یه کابوسن
لب بی ترانگی های منو خوب می بوسن
تو می خواستی بمونی با من و با خاطره هام
تو می خواستی بگیری غربت و از پنجره هام
اما دیدی که نشد، رفتی و هفت شنبه ی تو
شده وعده ی سرخرمن و موقع دور!
آخه هفت شنبه ی تو کجاس تو این تقویم بد
نکنه می خوای بگی یاد تو یادم نیومد؟
"محسن بوالحسنی"