خدا
خانوادم
دوستام
مزرعه ی افتابگردان شالیزار
گندمزار یه جاده مه الود سرسبز
راه رفتن روی برگا پاییزی
بوی خاک بارون خورده بو کاگل
واستادن بالای کوه
با پای برهنه راه رفتن رو شن ها و چمن های خیس
درختای پر از شکوفه تو بهار
چیدن سفره ی هفت سین
ای کاش زندگی همین ها بود و بس ...
اره به خدا
ای کاش زندگی همین ها بود و بس ...
اره به خدا