خوب من

خوب من ، اضطراب کافی نیست ... جسدم رابرایت آوردم

هی بریدی ، سکوت باریدم   ... بخیه کردی و طاقت آوردم

در تنم زخم و نخ فراوان است ...سر هر نخ برای پرواز است

.تا برقصاندم ، برقصم من ... او خداوند خیمه شب باز است .

از تبار خروش و طغیان بود ...رشته اتشفشان بر موهاش

چشمهایش عصاره ی خورشید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد