حرفه ی من

مرا حرفه ای دیگر نیست
جز آنکه دوستت بدارم
و روزی که از مواهب من بی نیاز شوی
و دیگر نامه های مرا نپذیری

کار و حرفه ام را از دست خواهم داد...


نزار قبانی


چشمانت

چشمانت کارناوال آتش بازیست!
یک روز در هر سال
برای تماشایش میروم
و باقی روزهایم را
وقت خاموش کردن آتشی میکنم
که زیر پوستم شعله میکشد!

  

نفسم

روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم

اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم

شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم .

تو کجایی

تو کجایی که فرشته ها می گن

من اگه توبه کنم میای پیشم

پر کن آغوشمُ از عطر ِتنت

من از این فاصله عاشق نمی شم