کسی سرنوشت مرا رنگ کرد
برای سفر، سینه را تنگ کرد
دوباره دلم را کسی راه برد
زچاله درآورد و در چاه برد
دل من ! دوباره هوایی شدی
سفر کردی و کربلایی شدی
تو و این همه عشق و این چفیهها
تو و بوسه بر خاک و این گریهها
تو و اشک و اخلاص و ذکر دعا
تو و این همه سوز بیادعا
چه شد کز شلمچه تو دم میزنی
کنار شهیدان قدم میزنی
بگو در شلمچه خدایش که بود
و جنس دل لالههایش چه بود
مگر خاک آن جا ملکپرور است
مگر آسمانش زجنس زر است
شلمچه ! چه کردی روایت شدی ؟
ضریح بلند زیارت شدی
تمام بشر از تو دم میزنند
به عشق تو در خون قدم میزنند
چه کردی که خاک تیمّم شدی
و سرچشمهی عشق مردم شدی