-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 11:21
وقتی حس می کنم تو لحظه هام حضور داری وقتی لحظه به لحظه هام پر از هوای توست وقتی هنوز تو تنها ارزوی دلمی چرا بیتاب نباشم برای بودنت چرا دل پر نزنه برای دیدنت "رها"
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 11:01
سفید من از سرزمینی می آیم سرا پا عشق سرزمین مرغکان عاشق سرزمینی که تنها یک رنگ بر آن حکومت می کند: "سفید" رنگ پاکی ها رنگ خلوص رنگ بی رنگ بودن بی ریا بودن بی غل و غش بودن کبوتران سرزمین من همه سفیدند دریاچه های زلال سرزمینم با رقص قوهای سفید عشق را به بی رنگی دعوت می کنند و نجابت در سفیدی اسبان سرزمینم خودی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 09:40
من از دوستت دارم از تو سخن از به آزادی وقتی سخن از تو می گویم از عاشق از عارفانه می گویم از دوستت دارم از خواهم داشت از فکر عبور در به تنهایی من با گذر از دل تو می کردم من با سفر سیاه چشم تو زیباست خواهم زیست من با به تمنای تو خواهم ماند من با سخن از تو خواهم خواند ما خاطره از شبانه می گیریم ما خاطره از گریختن در یاد...
-
مرداب چشم او
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 08:58
مرداب چشم او سالی گذشته است زان ماجرا که عشق من و او از آن شکفت زان شام ها که قصه ی تنهایی م شنفت در آن شب امید چشمان او به سبزی مرداب سبز بود در گوش من ترانه نیزار می سرود آغوش مهر او گرمای بیکرانه ی ظهر کویر داشت زان ماجرای تلخ سالی گذشته است با آنکه داستان من و او کهن شده ست با آنکه دوستدار شکارم ولی هنوز هرگاه بر...
-
زمستان
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 15:50
هوا سرد است و برف آهسته بارد ز ابری ساکت و خاکستری رنگ زمین را بارشِ مثقال، مثقال فرستد پوششِ فرسنگ، فرسنگ سرود کلبه بی روزن ِشب سرود برف و باران است امشب ولی از زوزه های باد پیداست که شب مهمان توفان است امشب دوان بر پرده های برفها، باد، روان بر بالهای باد، باران؛ درونِ کلبه بیروزنِ شب، شبِ توفانیِ سردِ زمستان. -...
-
بگو به باران
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 18:31
بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحر بجوید ز بی کران ها حضور ما را به جست و جوی کرانه هایی که راه برگشت از آن ندانیم من و تو بیدار و محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب روانه در شط نور و نرما ترانه ای بر لبان بادیم به تن همه شرم و شوخ ماندن به جان جویان روان پویان بامدادیم ندانم...
-
آینه در آینه
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 09:34
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من اینه در اینه شد ، دیدمش ودید مرا اینه خورشید شود پیش رخ روشن او...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 09:17
آنگاه که غرور کسی را له می کنی ، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی ، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی ، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی ، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم ، دستانت را به سوی کدام آسمان...
-
بهانه
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 09:09
ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهی وین زمزمه ی شبانه از توست من انده خویش را ندانم این گریه ی بی بهانه از توست ای آتش جان پاکبازان در خرمن من زبانه از توست افسون شده ی تو را زبان نیست ور هست همه فسانه از توست کشتی مرا چه بیم دریا ؟ طوفان ز تو و کرانه از توست گر باده دهی و گرنه ،...
-
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 17:51
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی که بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردم ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم دمار...
-
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 17:09
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نهاینکه مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگارنیست امشب ولی هوای جنون موج میزند دریا سرش به هیچ...
-
تو مرو
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 14:46
از کنار من افسرده تنها تو مرو دیگران گر همه رفتند، خدا را تو مرو اشک اگر میچکد از دیده، تو در دیده بمان موج اگر میرود ای گوهر دریا تو مرو ای نسیم از بر این شمع مکش دامن ناز قصهها مانده من سوخته را با تو مرو ای قرار دل طوفانی بی ساحل من بهر آرامش این خاطر شیدا تو مرو سایهی بخت منی از سر من پای مکش به تو شاد است دل...
-
حافظ و تیمور لنگ
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 14:12
حافظ و تیمور لنگ در سال 794 ه . ق تیمور لنگ پس از تصرف شهر شیراز و برانداختن سلسله آل مظفر علماى شیراز را براى مناظره ، جمع کرد و کسى را نزد حافظ فرستاد و به حضور خود طلبید. چون ملاقات حاصل شد به حافظ گفت : من اکثر ربع مسکون را با این شمشیر و هزاران جاى و والایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن مالوف و تختگاه...
-
شب هم آهنگی
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 10:41
سهراب سپهری شب هم آهنگی لب ها می لرزند، شب می تپد. جنگل نفس می کشد پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده انگشتان شبانه ات را می فشارم، و باد شقایق دور دست را پرپر می کند به سقف جنگل می نگری: ستارگان در خیسی چشمانت می دوند بی اشک، چشمان تو ناتمام است، و نمناکی جنگل نارساست دستانت را می گشایی، گره تاریکی می گشاید...
-
هنوز زوده...
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 10:39
تمام شد! همین؟ ولی من که هنوز... یعنی دلم هنوز... نمی دانم ! نمی دانم ... اسمش را چی میشه گذاشت؟ اسم لحظه ای را که احساس میکنی هنوز زوده... هنوز زوده برای رسیدن به اخر جاده من لحظه های با تو ادامه دادن را دوست دارم من تا ابد با تو بودن را می خواهم "رها"
-
ادای امانت
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 10:35
کسی سرنوشت مرا رنگ کرد برای سفر، سینه را تنگ کرد دوباره دلم را کسی راه برد زچاله درآورد و در چاه برد دل من ! دوباره هوایی شدی سفر کردی و کربلایی شدی تو و این همه عشق و این چفیهها تو و بوسه بر خاک و این گریهها تو و اشک و اخلاص و ذکر دعا تو و این همه سوز بیادعا چه شد کز شلمچه تو دم میزنی کنار شهیدان قدم میزنی بگو...
-
من وجای خالی تو
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 10:17
تو می تواستی نقش اسمان را برای این پنجره بازی کنی روزم را روشن کنی تا من نقشه ی جاده ای را پشت پنجره بکشم شامگاه وقتی خاک الود بر م گشتم نقش ستاره ای را بازی کنی من پرده ها را بکشم و تو اتاقم را روشن کنی بر روی میز یک بشقاب هم برای تو می گذارم بعد روبروی یک صندلی خالی می نشینم ونگاهت می کنم مثل دو اینه ی روبرو من وجای...
-
اقیانوس نگاه
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 09:51
در اقیانوس نگاهت غرق می شوم نگاهت را نگیر از من من این غرق شدن را به اندازه ی تمام نفسهای زندگیم دوست دارم نگاهت بیتابم می کند و این بیتابی اوج ارزوی من است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 09:49
ما چون دو دریچه ، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه کنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد "مهدی اخوان ثالث"
-
مهتابی نقره ای
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 09:48
به سقف اتاقت مهتابی نقره ای اویخته ام تا اگر امدی پایت به گلدان نگیرد از خواب بپرم ببینم خواب دیده ام! "رضا کاظمی"
-
قاتل یکشنبه ها
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 09:41
قاتل یکشنبه ها چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت. این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و...
-
پیکنیک لاک پشتها
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 09:36
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو...
-
آخرین شب
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 14:12
این آخرین شب است که بیدار مانده ام شاید دوباره نامه ی او جان بگیرد و عطرش سکوتِ مرا سرنگون کند این آخرین شب است که بیدار مانده ام اما اگر صبر کرده بود...؟ دیگر چه سود به حالِ خرابِ من، وقتی که دستِ مرا سرد میفشرد؟ یعنی برو... این آخرین شب است که بیدار مانده ام فردا سکوتِ خانه و یک سقف و یک طناب... دنیای انتظار مرا دار...
-
باور نمی کنی ؟
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 20:00
تمام جادههای جهان را به جستجوی نگاه تو امده ام پیاده باور نمی کنی ؟ پس این تو و این پینه های پای پیاده ی من حالا بگو در این تراکم تنهایی مهمان بی چراغ نمی خواهی؟ "یغما گلرویی"
-
تو که بروی
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 17:19
تو که بروی دلم دوباره باران را بهانه خواهد کرد باران بهانه ی خوبی برای بیقراریست با رفتنت تنهایی برایم معنا می شود ومن هیچگاه فراموش نخواهم کرد ارامش حضورت را "رها"
-
اقیانوس نگاه
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 13:28
در اقیانوس نگاهت غرق می شوم نگاهت را نگیر از من من این غرق شدن را به اندازه ی تمام نفسهای زندگیم دوست دارم نگاهت بیتابم می کند و این بیتابی اوج ارزوی من است
-
تمام آسمانِ من پُر از شهاب میشود
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 16:56
نگاه کُن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سا یۀ سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کُن تمام هستی ا م خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج میبَرد مرا به دام میکِشد نگاه کُن تمام آسمانِ من پُر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشاندهای مرا...
-
نفرین به سفر
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 15:02
ما چون دو دریچه ، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه کنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد "مهدی اخوان ثالث"
-
زمستان
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 08:32
مسیحای ، جوانمرد ، ای من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است ، ای دمت گرم و سرت خوش باد ، سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای "م.امید"
-
دور شدن
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 10:15
در اخرین فصل زمین راه افتادیم تا به هم برسیم راهی نمانده بود جز دور شدن