نسیم کوهستان که صورتت را نوازش دهد 

پرتو خورشید که چشمانت را گرم کند

وجودت که از سکوت گوش نواز پر شود

فکرت که به بی نهایت وصل شود

دیگر خبری از اشوبهای درونی نیست

دیگر شک نخواهی کرد به وجود ارامش بی پایان

دیگر نخواهی پرسید ایا مرا دوست دارد یا نه

دیگر نخواهی پرسید ایا روزی دستهایم را رها خواهد کرد یا نه

دیگر هراسی از تنها شدن نخواهی داشت

دیگر خبری از ارزوهای گم شده نخواهی گرفت

ارزوهایت در وجودت جریان خواهد یافت

تو در ارامش غرق خواهی شد

اری تو به اوج خواهی رسید

نسیم کوهستان

پرتو خورشید

سکوت طلب شده

همه و همه در درون توست

در اعماق وجود تو

می خوام زندگی کنم

می خوام بجنگم با هرچیزی که

شادی هامو خراب میکنه

               هرجیزی که ارامشمو به هم میریزه

              هرچیزی که سر راهم مانع ایجاد میکنه

                نمی خوام بذارم خود خواهی های دیگران باعث بشه روزم خراب شه

                منم که باید لحظه به لحظه ی زندگیمو جوری بسازم که از زندگیم لذت ببرم

                از ثانیه هایی که اگه بره دیگه برگشتی نداره

                 هر چقدرم سخت باشه ولی من میخوام به

                    مشکلات

                       سختی ها

                           اخمها

                            دردها

                       بد شانسیها اگه شانس و خوش شانسی ای وجود داشته باشه

                                و...

                                 بخندم

                                  نمیخوام بذارم غمها جای شادیها را بگیرن

                                   می خوام همیشه خوشحال باشم

                                   می خوام شاد باشم

                                    میخوام زندگی کنم

                                              زندگی

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,

ولی آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,

ولی مهربان باش
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,

ولی موفق باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند,

ولی شریف و درستکار باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,

ولی سازنده باش .
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ,

ولی شادمان باش .
نیکی های درونت را فراموش می کنند.

ولی نیکوکار باش .
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم


دکتر علی شریعتی

دشت هایی چه فراخ!

کوههایی چه بلند !

در گلستانه چه بوی علفی می آمد!

من در این آبادی ، پی چیزی می گشتم :

پی خوابی شاید ،

پی نوری ، ریگی ، لبخندی .

پشت تبریزی ها

غفلت پاکی بود ، که صدایم می زد .

پای نی زاری ماندم ، باد می آمد ، گوش دادم :

چه کسی با من حرف می زد ؟

سوسماری لغزید

راه افتادم .

یونجه زاری سر راه ،

بعد جالیز خیار ، بوته های گل رنگ

و فراموشی خاک

لب آبی

گیوه ها را کندم ، و نشستم ، پاها در آب :

" من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه .

چه کسی پشت درختان است!

هیچ ، می چرد گاوی در کرد.

سایه هایی بی لک ،

گوشه ای روشن و پاک

کودکان احساس ! جای بازی اینجاست.

زندگی خالی نیست :

مهربانی هست، سیب هست ، ایمان هست.

آری

تا شقایق هست ، زندگی باید کرد .

در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه نور ، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است ، که مرا می خواند."


"سهراب"                                                                                                                   

بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است

شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است
متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است
چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است
ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است
لوح خدانمایی و آینۀ تمام قد
بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است
لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوۀ شحنه به شاه کردن است
عهد تو ‘سایه’ و ‘صبا’ گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبۀ ‘لطف اله’ کردن است
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
بوسه تو به کام من ،کوهنورد تشنه را
کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است
خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است


شهریار